مهدویت

كلامى زيبا از حضرت على(عليه السلام)

در پايان اين قسمت از بحث، مناسب است كه توجه خوانندگان محترم را به فرمايش حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه بيانگر بعضى از علل و حكمت هاى غيبت است جلب كنيم. آن جا كه حضرت به كميل بن زياد نخعى مى فرمايد:

«اللّهمَّ بلى! لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إما ظاهراً مشهوراً، و إما خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته، وكم ذا وأين اُولئك؟ اُولئك واللّه الأقلّون عدداً، والأعظمون عند اللّه قدراً.

يحفظ اللّه بهم حججه و بيّناتِهِ حتّى يودعوها نظراءهم، و يزرعوها في قلوب أشباههم.

هَجَم بهم العلم على حقيقة البصيرة، وباشروا روح اليقين، واستلانوا ما استعوَرهُ المترفونَ، واَنسوا بما استوحش منه الجاهلون، وصحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى.

اُولئك خلفاء اللّه في أرضه، و الدعاة إلى دينه، آه آه شوقاً إلى رؤيتهم!».

 «بار خدايا! چنين است كه زمين هرگز از كسى كه با حجت و دليل، قيامِ به حق نمايد و دين خدا را برپا دارد خالى نخواهد ماند; خواه اين كس ظاهر و آشكار باشد ]مانند امامان يازده گانه معصوم(عليهم السلام) [خواه در حال ترس و پنهانى ]مانند امام دوازدهم حضرت مهدى(عليه السلام)[ تا دلايل الهى و مشعل هاى فروزان خدا از بين نرود. و آنان چند نفرند و كجايند؟ به خدا سوگند كه تعداد آنان اندك و مقام و منزلتشان در نزد خدا بسى بزرگ و ارجمند است. زيرا خدا به وسيله آنان حجت ها و دلايل روشن خويش را پاسدارى مى كند، تا آن را به كسانى مانند خود بسپارند و بذر آن را در دل هاى افرادى مثل خودشان بيفشانند.

علم و دانش با بينش حقيقى به آنان رو مى آورد و آنها، روح يقين را با نهادى آماده و پاك لمس مى كنند و آنچه را دنيا پرستان هوس باز، دشوار و ناهموار شمارند، آنها براى خويش آسان و گوارا دانند و آنچه را جاهلان از آن هراسان باشند آنان بدان انس گيرند. زيرا آنان دنيا را با بدن هايى همراهى مى كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوسته است.

آنان در زمين، خلفاى خدا و دعوت كنندگان به دين او هستند. چقدر مشتاق و آروزمند ديدارشان هستم!»

آنچه حضرت امير المؤمنين(عليه السلام) در اين حكمت براى كميل بن زياد بيان فرموده است، جز برپيامبر اكرم و امامان معصوم بعد از آن حضرت، بر هيچ مقام و شخصيّتى منطبق نمى شود. حتى ابن ابى الحديد نيز اين جملات امام(عليه السلام) را بيانگر اعتقادات شيعه مى داند و مى گويد: «اين جمله اعتراف صريح امام نسبت به مذهب اماميه است». 

نكاتى چند از كلام حضرت على(عليه السلام)

حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين كلام ژرف و پر محتوا، نكات مهمى را بيان داشته اند كه به آن اشاره مى كنيم:

1 ـ امام(عليه السلام) قبل از هر چيز توجه جامعه بشرى ـ به خصوص مسلمانان ـ را به ضرورت مسئله امامت و رهبرى خاطر نشان فرموده و نياز مبرم جامعه اسلامى را، در هر عصر وزمان، به وجود امام واجد تمام شرايط كه از سوى خدا انتخاب شده باشد، متذكر شده و در بيانى شيوا و دعا گونه، خداوند متعال را بر صدق گفتار خود كه بيان يك حقيقت دينى و ضرورت اسلامى است گواه گرفته است كه نبايد صحنه زمين از امام و رهبرى كه بيانگر حقايق و خواسته هاى الهى است خالى بماند. زيرا اگر زمين از حجت خدا خالى بماند، دلايل الهى آسيب پذير مى شود و نشانه هاى خدا در زمين باطل خواهد شد.

2 ـ نكته ديگرى كه امام(عليه السلام) بدان اشاره فرموده اند تشريح موقعيت امامان راستين و جانشينان واقعى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اسلام است كه در وجود خود و فرزندان معصوم آن حضرت خلاصه گرديده است. لذا حضرت بار ديگر نظر جامعه را به اين نكته توجه مى دهد كه عهده دار مقام امامت و رهبرى مسلمانان، از طرف خدا تعيين مى شود. اين امام، ممكن است به دو وجه وظيفه خطير امامت را انجام دهد و در هر حال مردم را به سوى خواست خدا هدايت نمايد و اين معنا از دو جمله مختصر و پر محتواى آن حضرت استفاده مى شود كه فرمود: «إما ظاهراً مشهوراً و إما خائفاً مغموراً». زيرا يا اين گونه است كه جامعه اسلامى بعد از پيامبر اسلام فرمايشات آن حضرت را در مورد اطاعت و فرمان بردارى از امام و رهبر واجد تمام شرايط ـ كه از سوى خدا به وسيله پيامبرش اعلان گرديده است ـ به كار مى گيرند و زمينه و شرايط براى فعاليت همه جانبه امام و حجت بعد از پيامبر فراهم مى گردد كه در اين صورت، امام زعامت مستقيم جامعه اسلامى را به دست مى گيرد و به طور ظاهر و آشكار در ميان مردم به هدايت و ارشاد آن ها مى پردازد و تمام دستورات و قوانين اسلام را مانند پيامبر اجرا مى كند و يا اين گونه است كه مردم نسبت به امام و رهبر معصوم، فرمان بردار نيستند كه در اين فرض نيز از دو حال خارج نيست:

حالت اول اين است كه گر چه امام(عليه السلام) به واسطه غصب خلافت از سوى ديگران، از آزادى برخوردار نيست، لكن تا حدّى مى تواند در جهت نشر علوم قرآن و ترويج احكام اسلام و جوابگويى به مشكلات فكرى فعاليت كند همانطورى كه هر كدام از امامان معصوم ما، مشكلات علمى و فكرى و ساير مشكلات جامعه را در حدّ امكان به نحو احسن مى گشودند.

حالت دوم اين است كه بر اثر حاكميّت زمامداران خود سر و ستمگر و نامساعد بودن زمينه و شرايط لازم براى انجام وظيفه رهبرى، امام(عليه السلام) ـ از ترس جان خود و شيعيان ـ ناگزير مى گردد كه به صورت ناشناس و پنهانى به سر برد تا زمينه و شرايط كافى براى حضور وى در جامعه فراهم شود. مانند امام دوازدهم، حضرت مهدى(عليه السلام) كه با چنين موقعيت دردناك و جانسوزى روبرو گرديد و جوّ حاكم به حدّى تيره و نامساعد بود كه امام(عليه السلام) را وادار به اختفاى از دشمن و غيبت از انظار عمومى كرد; به طورى كه بر اساس رواياتى كه در اين رابطه آمده است، شيعيان به جهت رعايت مسايل امنيّتى، حتّى از تصريح نام مبارك امام دوازدهم(عليه السلام) منع شده بودند و با رمز و اشاره درباره آن حضرت سخن مى گفتند

3 ـ نكته ديگرى كه از كلام حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) استفاده مى شود اين است كه امام(عليه السلام) به تعداد امامان اشاره فرموده است و با اداى سوگند، قلّت و محدوديّت امامان معصوم را خاطر نشان كرده است. اين موضوع با در نظر گرفتن روايات فراوانى كه از پيامبراكرم درباره خلفاى دوازده گانه آن حضرت آمده است تنها با عقيده شيعه اماميّه كه قائل به امامت دوازده امام هستند، منطبق مى گردد.

4 ـ آخرين نكته اى كه متذكر مى شويم اين است كه ايشان، پس از بر شمردن برترى ها و ويژگى هاى ممتازى كه در اين گروه و عدّه كم موجود است، اوصاف و صفاتى را براى آنان ذكر مى كند كه جز در پيامبران و جانشينان آنان چنين صفاتى وجود ندارد.

حضرت مى فرمايد: «اينان خلفاى خدا در زمين و دعوت كنندگان به دين او هستند».

اين بيان را قرآن كريم در مورد پيامبرانى مانند داود(عليه السلام) آورده است و از وى به عنوان خليفه خدا در زمين نام برده است چنانكه مى فرمايد:

(يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ) «اى داود! ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم. پس در بين مردم به حق داورى كن».

از توجه به فرمايش حضرت على(عليه السلام) كه از آن افراد، به عنوان خلفاى خدا در زمين ياد مى كند و همچنين با توجه به اين نوع از آيات قرآن كريم، نكته اى كه بدان پى مى بريم اين است كه جز پيامبر گرامى اسلام و جانشينان بر حقّ آن حضرت، كه نقش رهبرى و تعليم و تربيت صحيح جامعه را بر عهده دارند، كسى ديگر نمى تواند حجت و خليفه خدا در زمين باشد.

بنابر اين، روشن شد كه مقصود على(عليه السلام) از بيان عدّه خلفا، همان امامان و پيشوايان راستين شيعه است كه مسئوليت امامت و رهبرى جامعه اسلامى از طرف خدا به وسيله پيامبر بر دوش آنها نهاده شده است.

بديهى است كسانى كه بعد از پيامبر گرامى اسلام به طور خود سرانه و بدون توجه به سفارشات آن حضرت و نصّ صريح قرآن در مورد امامت حضرت على(عليه السلام)زمام امور را به دست گرفتند، نمى توان از آنان به عنوان خليفه خدا ياد كرد. زيرا خليفه خدا كسى است كه از طرف خدا به وسيله رسولش انتخاب شده باشد. لذا اگر كسى از آنان به عنوان خليفه خدا تعبير كند بر خلاف صريح آيات قرآن عمل كرده است.

با اين بيان روشن مى شود كه مدّعيان مقام خلافت كه بعد از پيامبر در برابر اهل بيت آن حضرت تشكيل جبهه داده بودند، «خليفة اللّه» نبودند. زيرا هيچ گونه نصّ و دليلى كه حاكى از خليفة اللّهى آنان باشد از طرف خدا و رسول، اعلام و ارائه نگرديده است. همين طور آنان خليفه مردم هم نبودند; زيرا در موقع انتخاب آنان به آراى عمومى مراجعه نشده بود و كسانى كه از آنان به عنوان خليفه ياد كردند اولا از خودشان بودند مثل اين كه عمر دست به پشت دست ابى بكر زد و از او به عنوان خليفه ياد كرد و ثانياً تعداد آنها در آغاز كار به اندازه تعداد انگشتان يك دست هم نبود. زيرا طبق شواهد تاريخى، آغاز كار، بيعت فقط توسّط ابو بكر و عمر و ابو عبيده جرّاح (گوركن) انجام گرفت. به همين جهت چنين انتخابى هيچ جنبه قانونى ندارد و هيچ يك از مسلمانان نبايد آن را بپذيرند.

اين موضوع را ما مى توانيم از سخنان گهر بار حضرت شاه ولايت، مولانا اميرالمؤمنين على(عليه السلام) استفاده كنيم; آن حضرت مى فرمايد:

«واعجباه! أتكون الخلافة بالصحابة ولاتكون بالصحابة والقرابة».

«چه شگفت آور است! آيا رسيدن به خلافت، تنها با نام و نشان صحابى داشتن روا است; امّا با نام و نشان صحابى داشتن و قرابت و خويشاوندى پيامبر روا نيست».

در همين راستا، حضرت خطاب به غاصبين خلافت فرمود:

فإن كنت بالشورى ملكتَ اُمورهم

فكيف بهذا والمشيرون غيّب

وإن كنت بالقربى حججْت خصيمهم

فغيرك أولى بالنبىّ وأقرب

«امّا اين كه مى گويى مردم به تو رأى دادند و جماعت از خلافت تو راضى بودند، درست نيست. زيرا بسيارى از صحابه هنگام رأى گيرى حضور نداشتند. پس چگونه بيعت منعقد شد و رأى گيرى به عمل آمد؟! امّا اين كه مى گويى از نزديكان پيامبر و خاندان او هستى، بدان كه غير تو (يعنى: من كه على هستم) از تو به پيامبر نزديك تر است».


نوشته شده در جمعه 22 مهر 1390ساعت 14:38 توسط سجاد| |
برچسب ها: كلامى زيبا از حضرت على(عليه السلام) و نکاتی چند از حدیث ایشان

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin